آرينآرين، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

برای پسرم آرین

سفر به بندرعباس

1395/1/24 20:19
نویسنده : سمیه ساردینی
301 بازدید
اشتراک گذاری

هفته دوم عید تصمیم گرفتیم که با خانواده مامان بریم بندرعباس. توی راه خیلی ناآرومی کردی و من و شما صندلی عقب نشستیم که همش دوست داشتی بری پیش بابا. ولی چون خطر داشت بهت اجازه نمیدادم و با اسباب بازی و نشون دادن چندتا فیلم کودکانه تا اونجا سرگرمت کردم. بعضی مواقع آروم بودی ولی گاهی اوقات شروع به گریه میکردی و بابا چند بار مجبور شد توی جاده ماشین رو نگه داره و بیاریمت بیرون تا آروم بشی. دوسه مرتبه هم رفتی داخل ماشین خاله مریم و خاله مونس . دعا میکردم که زود برسیم . کلا چند وقتیه که توی ماشین گریه میکنی و منم تا رسیدن به مقصد باید سرگرمت کنم.بندرعباس هوا خیلی گرم بود و من از این بابت خوشحال بودم چون نباید لباس زیادی تنت میکردم و دیگه از پوشوندن کلاه به سرت راحت شده بودم چون خیلی از کلاه خوشت نمیاد. روز آخر رفتیم کنار دریا و شمارو گذاشتیم توی آب. موجهای دریا میومدن و از روی پاهات رد میشدن و حسابی توی آبها بازی کردی و شنهای زیر آب رو با دستات لمس میکردی. خیلی از آب بازی خوشت اومده بود. این مسافرت روحیه هر سه نفرمون رو تغییر داد و خیلی بهمون خوش گذشت.

 

عمه قربون علی کوچولوی نازش بره که با آرین بازی میکنه.

جفتتون رو میبوسم عزیزای دلم.محبت

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان ابوالفضل
25 فروردین 95 11:00
الهي عمه قربون پسر خوشكل بشه . عمه الهي هميشه سالم باشي به همراه پدر و مادر مهربونت امیدوارم شما هم در کنار ابولفضل و همسرتون روزهای خوبی داشته باشید و همیشه سلامت باشید.
maloosak
27 فروردین 95 0:05
اميدوارم هميشه شاد باشين و سلامت ممنون خوشحال ميشم به منم سر بزنيد